شیزکت

ادبیات فیلم و آهنگ

شیزکت

ادبیات فیلم و آهنگ

توضیح رود راوی ابوتراب خسروی

خب اول که کتاب سختیه و احتمالن ناله کنان وسط راه رهاش کنین، چون ازهمون اول داره بهتون ریشخند میزنه که اون بیشتر و بهتر میدونه. ولی اگه حوصله کنین کتاب جالبیه


کیا، میره هند تا طبابت یادبگیره،ولی میپیچونه همه رو و میره فرقه مخالف و هرروز با زنی روسپی که رقصنده هست قرار میذاره

اول ما دو تا فرقه داریم تو کتاب که ضد همن، حالا برای اینکه بفهمین چی به چیه، چند تا شیخ اورده راوی، که درمورد این فرقه ها توی کتاباشون توضیح میدن، 

ام صبیان یکجورهایی شبیه شیطانه بنظرم، مادر شیطان، یک پریزاد که از آسمون اومده و  سرسلسله همه ی روسپیان کره زمین هست،

برای همین این فرقه شاه ابودجانه یا مصباح اول، یک رگه خودشون رو از آتش و پریان،یا جنیان میدونن و باور دارن به آسمان برمیگردن

حالا چیز عجیب این وسط باور به مفهوم درد هست، که مصباح اول انگار قدرت کنترل درد و فرستادنش به سر دشمنانش رو،داره

مفهموم مذهب در واقع به نابترین شکل ممکن

حتا زخم ها و درد ها رو مبتونه کنترل کنه  به سراغ کسی بفرسته

اون فرقه که ضد مصباحی ها هستن، اول لذت رو حرام میدونن 

و میگن گناه نباید کرد

اما مصباحی ها، گناه رو لازمه سقوط ادم و حوا ازبهشت و ادامه نسل بشر میدونن، چون در بهشت بچه ای هم درکار نبود

حالا موضوع اینه که این داستان خیلی ساده است ولی نویسنده پیچونده همه رو

عموش که مشاور مفتاح اعظم هست متوجه میشه و نامه میفرسته تا ببینه کیا آیا واقعن عضو فرقه ضاله مخالفشون شده یا نه

اما کیا انکار میکنه و میگه صرفن برای مطالعه اونجاست،اما متوجه مبشه عموش خیلی از کارهاش خبر داره و همینطور جانش از طرف همان فرقه دوم، در خطره،چون گناه و رقص و روسپی رو قابل بخشش نمیدونن، برای همین برمیگرده به رونیز، شهر خیالی داستان 

مفتاح اعظم، باهاش حرف میزنه تا ببینه هنوز به تعالیم خودشون باکر داره یا دشمن و کیا میگه تقیه میکرده تا دشمن رو خوب بشناسه

خلاصه که کیا رو تنبیه میکنن، و قرار میشه بخاطر گناهی که در هند مرتکب شده، عمل تسعیر روش انجام بشه، میبندش به تخته ای و شلاقش میزنن، کیا اینجا توهم میزنه که تخته رو باردار کرده، و از تخته میخاد نطفه رو بگیره 

اینجا همه چیز در توهمات مذهبی فرو میره، که تخته هم از نوکران حضرت مفتاح هست و به زودی زن روسپی که در هند با کیا بوده میاد تا نطفه رو تحویل بگیره از تخته، احتمالن کیا همون هند ترتیب گایتیری؟ رو داده و باردار شده چون بعد مدتی از هند میاد رونیز با شکم برامده و علایم بارداری

حاالا کیا به شدت بیمار میشه و زخم ها که زیر کنترل مفتاح اعظم هستن، میمونن تا کیا پاک و تطهیر شه

کیا در بیمارستان مفتاحیه مشغول بکار میشه

و شروع میکنه خوندن آثار افراد مختلف، شیخ ها و فقهای مفتاحیه

و اونی که من دوست دارم همین ماجرای ام صبیان هست. که وارد شهر رونیز شده،خود رونیز رو هم انگار جن ها میسازن !

ام صبیان که صدها زن شبیه خودش رو در شهر پراکنده کرده برای روسپی گری و کسب درامد، متوجه یکی از فقها میشه تا فریبش بده،شیخ اهوازی، طرف داشته در گورستان در حجره ی تنگ و تاریکی براش خودش زندگی میکرده که ام صبیان میره سراغش

با چشم های سبز و لبهای سرخ، وارد هجره میشه و از طرف میپرسه چرا هجره انقدر سرده و ایا میتونه برای پناه گرفتن بیاد تو؟

خلاصه میاد تو حجره و شروع میکنه به حرف زدن با این شیخ

و ازش میخاد برای گرم شدن کتابهاش رو آتش بزنه، و اولین جزوه و تالیفات رو خودش پرت میکنه تو اتش تا گرم بشن

جالبه که شیخ فریب میخوره و اینکارو میکنه ولی معلوم نیست باهم رابطه ای دارن یا نه؟ 

صبح مردم سنگ پرت میکنن به هجره ی این شیخ که فریب شیطان رو خورده

ام صبیان هم میره از اونجا

حالا، شاه تعریف ام صبیان رو میشنوه و دستور میده بیارنش کاخ و وقتی میبینتش، عاشقش میشه و میخاد باهاش ازدواج کنه، ولی همه ی کپی های ام صبیان هم از راه میرسن، انگار ظاهر میشن اونجا شاه دسنور میده اون واقعیه بمونه و بقیه رو میندازه زندان و برای اینکه ثابت کنه به رعیت هاش که زنش پاکه، دستور میده ملت بیان و ملکه و همینطور روسپیهایی که شبیه ملکه بودن رو ببینن و برن تا شک و شبهه ها برطرف شه

همه دعوت میشن و مراسم برگزار میشه

حالا ،مردم میان شایعه ای رو شروع میکنن که ام صبیان ملکه با اون شیخ  رابطه داره یا داشته در قبرستان

اما، ام صبیان که داشته از این شیخ، علم فقه و علوم دیگه رو آموزش میدیده، انگار از کرده خودش پشیمان شده و داره جبران میکنه

اینجا مشخص نمیشه اصل قضیه چی بوده و مبهم میمونه

اما بالاخره به گوش شاه میرسه و شاه ناراحت میشه و شیخ رو به زندان میندازه،

ام صبیان ناراحت میشه و هرکاری میکنه طرف رو آزاد نمیکنن، 

حالا یک روز قبل اینکه زن شاه شه، بساط جادوجنبل داشته و میگه هرکس بیاد جلو و بذاره جادوش کنم، یک شب باهاش میخابم، مردی داوطلب میشه و میاد جلو و ام صبیان تبدیلش میکنه به گربه

حالا این گربه تا خود کاخ هم با ام صبیان میاد و ترجیح میده گربه باشه تا مردی بدون او

خلاصه که، ام صبیان وقتی میبینه مردم چجورن، نردبان نقره ای خودش رو به آسمون میندازه ! و میره بالا،و ب اون گربه م  میگه امشب به شکل عادیت برمیگردی و یکی مثل من منتظرته تا دینم رو ادا کنه

ومیره به سحابی خودش در آسمان

شاه وقتی میبینه ام صبیان رفته به آسمون، تا مدتها ناله و زاری میکنه و تا مدتها هم میتونستن هیبت ام صبیان رو ببینن که در آسمان بالا میره و نردبان ش مشخص بوده و بعدگم میشه

شاه از بناها و منجم ها میخاد بیان به روستای رونیز تا رصدخانه ای بسازن تا بتونه ام صبیان رو ببینه

اینجا کیا، که تسعیر داده شده و پاک شده از گناه، به مرضای اونجا سرمیزنه و چیزهای عجیب غریب میبینه 

یک خانمی رو هم که اسمش اقدس مجاب بود سرش رو تراشیدن، و جرمش اینه که هروقت اطراف مصباح اعظم دیدنش، چاقویی چیزی کنارش بوده، اما خود زنه قبول نمیکنه و میگه همش سوتفاهمه و از فرزندان خوب مفتاحیه است

کیا دلش میسوزه برای زنه ولی کاری نمیکنه

گایتری از هند اومده و بارداره و کیا میبرتش خونه خودش در  طبقه بالای ییمارستان،اما مفتاح اعظم بدش میاد و میگه پشت سرت حرف میزنن،تو بعد من قراره مفتاح شی و این زنو بیرون کن

گایتری رو میفرستن به بیمارستان،اول میخاد فرار کنه ولی میگیرنش، 

و نگهش میدارن به زور، اینجا انگار عمله ی مفتاح اعظم وارد کار میشن و گایتری جزام میگیره، تا موقع وضع حمل همونجاست و همونجام میمیره

اما از کیا میخاد که اون زن تو بیمارستان رو ازاد کنن

کیا که عذاب وجدان گرفته قبول میکنه،چون فکر میکنه مفتاج باعث جزام زنش شده

خلاصه باز برمیگرده سراغ کتابها

میبینه که منجمی رو دعوت کردن و ساختمون بزرگ رصدخانه رو توی استان فارس دایر میکنه که نظیر هم نداشته، ماهها طول میکشه

منجم که فکر میکنه شاه ابودجانه دیوانه شده، روزها سر به سر شاه میکذاره و محاسبه میکنه و به سوالات شاه که میخاد ام صبیان رودر آسمان ببینه،توجهی نمیکنه، و میگه شاه مالیخولیا داره

بالاخره با زر و خشت و نقره و شکل سحابی و ستاره ها، ساختمان تکمیل میشه و میرن طبقه بالای بالا که ام صبیان رو ببینن

تکمیل میشه به زودی

سفر ارزان به ایروان

اول که قیمت تورها نجومی شده، درسته زدن 16 میلیون و غیره،تازه بدون عوارض خروج،بدون گشت تو ایروان، بدون غذا، یعنی 16 برای هتل چرت ملافه موش خورده به اضافه پرواز با قشم و زاگرس ایر،

 من یک راه بسیار ارزان که خودم هم امتحان کردم، بهتون میگم

راه زمینی

اره دردسر داره، ولی اگه بتونین حدود ۱۲ ساعت از تهران تا ایروان بشینین،اونوقت بقیه مطلب رو بخونین

بلیط رفت و برگشت به ایروان، 2800

میشه،زمینی

و میشه مستقیم از سایت زیر خرید

https://safar724.com/bus/tehran-yerevan?date=1402/04/13

پیشنهاد من اینه رفت و برگشت رو باهم بخرین،چون موقع برگشت تو ایروان ممکنه یکم گرونتر باشه

رفت ۱۴۰۰،برگشت هم همان

خب حالا هاستل

از پنج دلار تا هفت دلار که در بدترین حالت چهارشب بمونین ایروان ،میشه  با دلار ۵۱تومنی حدود 1428

اینم از این، حالا غذا و رفت و آمد در ایروان،من دفعه قبل صد دلار بیشتر نداشتم و رسوندم کامل، حالا ببینم با تورم چقدر درمیاد

توی این سایت 

https://www.numbeo.com/food-prices/country_result.jsp?country=Armenia

نوشته اگه رستوران ارزون برین، روزانه فوقش ۸ دلار بدین غذا که میشه ۱۶۳۲

و تاکسی که هیچی، اگه هیچ هایک کنین یا با اتوبوس برین، هر اتوبوس هربار صد درام باشه، فوقش سه دلار بشه روزانه برای اتوبوس، البته جاهایی مثل دریاچه سوان، ندیدم با اتوبوس برن،

ولی با ده تومن میشه راحت رفت ایروان، یازده میلیون حتا با عوارض، فوقش برا یکروز غذا ببرین از ایران

راحت که نه، با باسن پارگی میرسین. ولی خب ارزش داره، پست بعد جاهای دیدنیش رو میذارم،


عجیبه که غذا ارمنستان از گرجستان گرونتره،حتا سوپرمارکت ها هم گرونتر گرجستانن

?Dead man have no tale

تور گور گردی تا حالا شنیده بودین؟ اولین بار که شنیدم خیلی مسخره و عجیب اومد بنظرم، خانم برمیداره تور قبرستان برگزارمیکنه و جالبه هفتگیه و مردم هم تور رو میخرن و میرن، ولی بهتر بود تا به موزه مومی سر بزنه، مثل خارجیا، اینجام موزه زینت الملک، همونجوره

ولی کارش عجیب، بیهوده و مزخرف بنظر اومد تور گورستان دارالسلام

که بری بالای سر قبر طرف بگی این فلانیه، حالا اگه گذارت خورد به حافظیه و بری مثلن قبر شاپور شهبازی یا رضوی سروستانی رو ببینی باز یچیزی، اینکه پاشی تور گورستان بخری، دیگه مسخرست

البته بعضیا خوششون میاد، ولی خب وقتی سی سال دیگه اونجاییم خودمون، چرا زودتر بریم سر بزنیم؟ 

البته این دارسلام درحال نابودیه،

و سروصدای خیلیا رو هم دراورده، شده مثل مسجد عتیق و آرامگاه سیبویه که مذهبیون شیراز میخان خرابش کنن برای وسعت شاهچراغ و برای تخریب بافت تاریخی

بگذریم، وقتی میشه از زندگی حرف زد،چرا باید به فکر گور بود؟

البته شمن ها یچیزی دارن که فکر به مرگ،روح رو تعادل میده، ولی نه اینکه برن زل بزنن به گور کسی، اینکه فکر کنن که میرا نیستن و اونها هم میمیرن...تا وقتی توی مسایل مهم مشکل دارن یا مساله ای مبهمه،با فکر به مرگ و اینکه تا ابد زنده نیستن،بتونن شفاف تصمیم گیری کنن،