شیزکت

ادبیات فیلم و آهنگ

شیزکت

ادبیات فیلم و آهنگ

شفای کودک درون

از بین همه کتابهای روانشناسی زرد، شفای کودک درون از همه خطرناک تر و مخوف تره، معمولن وقتی فرد افسردگی شدیدی داره، هر ضربه ای حتا کوچک، میتونه روانش رو در معرض فروپاشی قرار بده و کتاب شفای کودک درون دقیقن یکی از همین ضربه های وحشتناکه، بهتره اسمش رو بذارن راهنمای چند تکه کردن روان

به عنوان کسی که از این کتاب جون سالم بدر برده، چند تا نکته رو باید بگم،اگر شما کتاب رو خونده باشین و اگر در مرحله ی بحرانی از افسردگیتون بودین، ممکنه حس کرده باشین روانتون چند تکه شده

این کتاب میاد بر اساس تمام روانشناسیهای زرد، روان رو که پیچیده ترین پدیده ی روی زمینه، به چند بخش ساده گل و بلبلی تقسیم میکنه، و میگه شما درونتون یک کودک درون دارین که وقتی ناراحتین،شما نیستین که ناراحتین، کودک درونتونه، و عملن میگه یک بچه در ذهن شما در حال زندگیه، حالا به جز این بچه، یک انسان غرغرو، یک بالغ درون، یک پیر حردمند، و یک چرت و پرت دیگه هم دارین ،وقتی انسان ناراحت و غمگینه حتا ذهنش هم در معرض خطره،مواقع نارحتی شدید، بیشتر تفکر منطقی جواب میده تا احساسات شدید، و احساسات شدید میتونن خطرناک هم باشن

این کتاب باعث چند شخصیتی شدن میشه، بعد از خوندن کتاب شاید حس کنین روانتون رو چند پاره کردین، که کودک لوس درونتون داره غر میزنه و صداهای مختلفی هم پیدا کردن و دارن باهاتون حرف میزنن، خب تبریک میگم، اون کودکه که اول کتاب باعث میشد مداد رنگی رو بزنین سر زبونتون نقاشی کنین و از کتاب خر کیف شین، داره عملن در قسمت پاره شده ی روانتون به عنوان وجودی مستقل با یک صدای مستقل، زندگی میکنه، 

قدم اول برای غلبه بر کتاب شفای کودک درون ،اینه که کتاب رو پاره کنین و بریرین دور و قدم دوم اینه که برین پیش یک روانکاو درست، ترجیحن یکی مثل فرجام جعفر پور اگه هنوز تهران باشه، 

و قدم سوم ، کاری که من امتحان کردم و جواب داد، فرستادن ایمیل به نویسنده کتاب و فحش دادن بهشه، 

ولی شوخی به کنار، قدم سوم "خود هیپنوتیزمه"، شما تمام اون صداهای مرد غرغرو، زن بالغ، کودک چرت چند ساله و دو ساله رو خفه میکنین، و هر شب موقع خاب میگین من یک وجود کامل و یک پارچه ام،

و خودتون رو یک تکه و کامل تصور میکنین،

این کتابای خطرناک روانشناسی زرد،اکثرن با تقلید خیلی سطحی از آثار فروید و یونگ نوشته شدن، وقتی یونگ در موردکهن الگو حرف میزنه و میگه مثلن ما یک شخصیت دغلباز یا trickster داریم، منظورش مرحله ای از رشد در دوران کودکی بوده ،

یا ثابت شدن ذهن در یکی از اون مراحل،

نه اینکه ما شش تا انسان سخنگو در ذهنمون داشته باشیم یا شانزده تا که همه با هم در آن واحد یکجا زندگی کنن، و هروقت شما مشکل دارین مثلن این کودک درونتونه که ناراحته چون براش بستنی نخریدین،

خیلی مواظب این کتابها باشین،

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد