شیزکت

ادبیات فیلم و آهنگ

شیزکت

ادبیات فیلم و آهنگ

سرود پانزده

خلاصه کتاب ایلیاد سرود به سرود،سرود پانزده

زئوس از خواب بیدار میشه و میبینه لشگر تروا دارن فرار میکنن و لشگر آخایی پیش میان، و پوسایدون داره کمک میده بهشوون و اینکه هکتور بیهوش توی دشت افتاده،درمیاد به همسرش هرا میگه ای الهه نابکار.پس کار تو بوده، حالا نمیدونم تو اولین قربانی من باشی یا فقط تورو تنبیه کنم؟

و بهش میگه قبلن هم که سعی کردی پسرم هرکول رو بکشی، وسط  آسمان ها با زنجیر آویزونت کردم و هیچکسی یارای نجاتت رو نداشت،این رو یادت آوردم تا دست از حیله گریت برداری،هرا بخودش میلرزه و میگه سوگند میخورم من هیچکارم ! و پوسایدون بخاست خودش رفته کمک و من چیزی نگفتم بهش،

زئوس میگه برو به ایریس بگو به پوسایدون بگه برگرده به اقیانوس و کاخش و دست از کمک برداره،من هم قول میدم بعد از اینکه خاسته تتیس رو براوردم و کاری کردم که آکیلس سرافکنده نشه، هکتور رو شکست بده و بعدش کاری ندارم به تروا، 

هرا سریع میره جایگاه خدایان در اولمپ،بهش میگن چی شده اومدی اینجا هرا؟هرا  میگه زئوس نشسته به ریش همتون میخنده فقط چون تواناتر از شماست و آسکالاف پسر آرس هم در جنگ کشته شده

آرس خدای جنگ، میزنه روی زانوش و میگه من میرم جنگ تا از خون پسرم کین بکشم،زئوس هم با آذرخش بزنتم مهم نیست برام،پامیشه زره و لباس جنگی بپوشه که 

آتنا میاد کلاه خود آرس رو برمیداره میگه چرا پی نابودی خودت هستی؟میخای زئوس به هممون خشم بگیره و نابودمون کنه؟ خشمت رو فرو بنشان، 

هرا ایریس(پیام رسان خدایان) رو میفرسته سمت پوسایدون و میگه بهش بگو که دست از جنگ برداره وگرنه باید با زئوس بجنگه 

ایریس میره و پیام میبره برای پوسایدون،پوسایدون عصبانی میشه و میگه چون زودتر بدنیا اومده دلیل نمیشه برتر از من و هادس باشه (زئوس، هادس و پوسایدون سه پسر کرونوس هستند) ، ولی به زئوس بگو اگه دست از حمایت از ایلیون (تروا) برنداره،تا ابد کینه اش رو به دل میگیریم

و میره کاخش در قعر دریا یا اقیانوس،

هکتور بهوش میاد و نیروش رو بدست میاره با کمک خدایان، و برمیگرده به جنگ،و فوبوس الهه هم میاد کمکشون،همینطور مردم آخایی رو به پشت دیوار ها میرونن که نستور پیر میاد دعا میکنه به درگاه زئوس و میگه ای زئوس،اگر تاحالا برات قربانی و نذر دادن از مردم آخایی، و دعا کردن که سالم برگردن،امروز اون خاسته رو بیاد بیار و روا مدار همه مردم آخایی بدست مردم تروا نابودشن،زئوس میشنوه دعای نستور رو و آذرخشی به نشانه شنیدن وفال نیک میزنه،لشگر تروا فکر میکنن این آذرخش برای اونا فال نیکه و بیشتر میجوشن و حمله میکنن، تا راهشون رو به کشتی ها باز کنن

پاتروکل که اوضاع رو بد میبینه،از اوریپل که داشت زخمش رو مداوا میکرد خداحافظی میکنه و میگه من بابد برم چون اوضاع ترسناکه و بابد به آکیلس بگم سلاح هاش رو برداره و بره کمک،

و میزنه بیرون،

توسر کماندار میاد کمک آژاکس تا جلوی هکتور رو بگیرن،تیری پرتاب میکنه اما زئوس ردش میکنه تا به هکتور نخوره

آژاکس به توسر میگه کمانت رو بذار کنار و نیزه بردار،امروز زئوس همه تیرهات رو حروم میکنه، و ارزش خودت رو با نیزه ت نشون بده دیالوگ جالبی هم میگه اینجا که عین دیالوگ اینه:، تنها در اندیشه کارزار باشیم و اگر باید مردم تروا کشتی های ما را بگیرند،دست کم کاری کنیم که این پیروزی بر ایشان گران باشد

توسر میدوه میره کمانش رو میذاره در سراپرده ش و نیزه میاره و میاد پیش آژاکس تا دفاع کنن،از هر دو طرف همدیگرو میکشن وجلو میان،

هکتور ک میبینه توسر کماندار،کمانش رو زمین گذاشته خوشحل میشه و میگه امروز خدایان باما هستن و حتا به کمک توسر هم  نمیان،فرمان میده آتش بیارن تا کشتی هارو به آتش بکشن،همه دست به کار میشن اما آژاکس یک تنه می ایسته جلوشون و هرکس رو که جرات کرده با آتش بیاد جلو میکشه و نابود میکنه

این هم پایان سرود پانزده ایلیاد



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد